محل تبلیغات شما



محرم از راه رسیده و شور و حال قشنگش زندگی هامون رو دوباره احاطه کرده. به نظرم خوبه که اگر کار زیبایی دیدیم به زبون بیاریم و معرفی کنیم. من دلم میخواد در مورد مجموعه فرهنگی عاشوراییان براتون بگم که هیئت و روضه ی مورد علاقه ی منه. یادمه دانشجو که بودم برادرم رومه یک، دو، سه رو که مخصوص این هیئت بود هر شب واسم می آورد. اونقدر جذاب بود برام که همون شب با دقت می خوندمش و دور قسمت های خاصش خط میکشیدم و روز بعد توی دانشگاه به دست علی میرسوندم و شیرین ترین
دیشب بعد از کار رفتیم خرید، تعداد کیسه ها اینقدر زیاد بود که دو نفری دو بار با آسانسور رفتیم و اومدیم تا جابه جاشون کنیم، هنوز اولین دکمه ی مانتوم رو باز نکرده بودم که مرتضی زنگ زد و گفت دارن میان خونه مون، خریدا رو بردیم توی اتاق عقبی. چایی درست کردیم و سبد میوه و یه کم تنقلات چیدیم روی میز و لباس عوض کردیم تا مهمونها برسن، فرصتی برای شام خوردن نبود. مرتضی و شکوفه از ساعت 10 تا یک و نیم پیشمون بودن، توی این سه ساعت از دست مرتضی و خاطره ی 17 نفر مهمونی که
دیشب از سرکار برمیگشتیم ، کار خاصی نداشتیم جز اینکه یک کیسه پر از لباس رو بدیم اتوشویی و برگردیم خونه و شام درست کنیم از طرفی دو سه روزی بود حال "کراسولا" زیاد خوب نبود.دیدیم حالا که فرصت هست و "ناردین" بازه بهتره ببریمش کلینیک، رفتیم و واسش سم و کود تجویز کردن و گفتن بهتره یه کم سبکش کنین تا جون بگیره ، با دو تا کیسه خاک کاکتوس و چند تا گلدون اومدیم بیرونهمون موقع اس ام اس واریز حقوق اومد و چه خبری بهتر از این؟ تصمیم گرفتیم به جای غذا درست کردن،
دیروز صبح با علی رفتیم کتابخونه مرکزی، یک ساعته دکور رو چیدم، امروز توی سایت اداره عکساشو دیدم ، بد نشده بوداز شانس خوبمون آقای کشانی که دوران دانشجویی پیشش کارآموزی می کردیم هم اونجا بود اومد پیشمون و خیلی یاد گذشته ها کردیم، و فرصت خوبی شد که برم داخل دبیرستانم و تجدید خاطره کنم و چند تا عکس بگیرم. بعدش مرخصی گرفتیم و دوباره رفتیم میدون نقش جهان، بازار پر از توریست بود، من تا حالا سر در بازار قیصریه رو با دقت ندیده بودم.اثر کمی از نقاشی های قدیمی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها